داستان درباره دو جوان ایلیاتی است که پس از ترور نافرجام اسفندیار ایلخانی، به اعدام محکوم میشوند. یکی از آنها فرزند خود اسفندیار است و دیگری، پسر مراد میرشکار، که اکنون در پایتخت با معرکهگیری روزگار میگذراند. اسفندیار ایلخانی به مادران این دو جوان اعلام میکند که فرزندانشان هنگام فرار از زندان کشته شدهاند، اما واقعیت ماجرا چیز دیگری است...
داستان درباره دو جوان ایلیاتی است که پس از ترور نافرجام اسفندیار ایلخانی، به اعدام محکوم میشوند. یکی از آنها فرزند خود اسفندیار است و دیگری، پسر مراد میرشکار، که اکنون در پایتخت با معرکهگیری روزگار میگذراند. اسفندیار ایلخانی به مادران این دو جوان اعلام میکند که فرزندانشان هنگام فرار از زندان کشته شدهاند، اما واقعیت ماجرا چیز دیگری است...