سیاوش، دانشجوی نویسنده‌ای که از شرایط زندگی‌اش به ستوه آمده، در لحظه‌ای پر از خشم، خواستگار خواهرش را که مردی ثروتمند و دلال عتیقه است، به قتل می‌رساند. اما خدمتکار خانه، مهتاج، صحنه قتل را می‌بیند. نگاه سرد و بی‌احساس او سیاوش را از کشتن تنها شاهد ماجرا بازمی‌دارد. سیاوش هراسان ابتدا به خانه یکی از دوستانش و سپس به خانه خود پناه می‌برد، اما افکارش آشفته‌تر از آن است که آرام گیرد. کم‌کم تصور می‌کند مهتاج در حال باج‌گیری از اوست و تصمیم می‌گیرد رد او را بگیرد و با حقیقت مواجه شود.بیشتر